اصطلاحات عامـیانـه و ضرب المثل های امروزی زبان فارسی

 عدد ها:

 ۱/۱/۱ = تاریخی‌ست کـه به ظهور حضرت آدم نسبت مـی‌دهند. دانلود طنز صوتی ترکی گردش دوران سیکیم آغاز تاریخ بشر!

۲ بار = همان دوباره هست که درون استفاده مـی‌شود.

۴ کرم = همان چاکرم هست که درون استفاده مـی‌شود.

۹ کرم = همان نوکرم هست که درون استفاده مـی‌شود

 

آ

- آجر = سیب زمـینی، دانلود طنز صوتی ترکی گردش دوران سیکیم  ۱۰۰۰ کیلومتر آن طرف تر از بی احساسی

- آخرشـه تهشـه اِندشـه: دانلود طنز صوتی ترکی گردش دوران سیکیم بـه پایـان کار رسیده ایم

- آدم تو آفتابه پپسی بخوره، خیط نشـه = مترادف: آدم کچل بشـه، کنفت نشـه

- آقا زاده = این اصطلاح به منظور فرزندان افراد با نفوذ و سرشناسی بـه کار مـی رود کـه با تکیـه بر این نفوذ و انجام کازهایی اغلب ناروا ثروت های افسانـه ای بـه چنگ آورده اند.

- آشغال كله = احمق
- آشغالانس = ماشین آشغالی های جدید تهران کـه چراغ گردا ن هم دارند

- آش و لاش = آسمون جل

- آلبالو = به منظور ضایع ی بـه کار مـی شود

- آمار = نخ دادن، توجهی را جلب ، راه دادن

- آمپر چسبوندن = عصبانی شدن

- آنتن = آدم فروش، خبر چین

- آنتی حال زدن = ضد حال زدن، حالی را گرفتن

- آرنولد فشرده = مرد ریز اندامـی کـه زیبایی اندام کار کرده است

- آوا= خبرچین

- آویزون =ی کـه مرتبن کنـه مـی شود و بدون دعوت همـه جا مـی رود. دانلود طنز صوتی ترکی گردش دوران سیکیم طفیلی

-  آینـه ی بغل اتوبوس = گوش های پهن و ایستاده و بزرگ

- آیکیو (IQ) = باهوش، زرنگ، به منظور مسخره هوشی هم بـه کار مـی رود

 

ا

 - ابرو پاچه بزی = دارای ابروی پهن و پر مو، ابرو قجری

- ابوالحسن = وقتیی زیـاد از واژه‌ها ایراد مـی‌گیرد او را با این لقب صدا مـی‌کنند و مـی‌گویند: بی‌خیـال ابوالحسن !. ابوالحسن ی‌ست کـه کتاب «غلط ننویسیم» را نوشته است.

- اتوب = واژه ی کوتاه شده ی اتوبوس. مثال: منتظر اتوب وایسیم یـا تاکسی بگیریم؟

- اتو کشیده =  آدم شق و رق

- اجمالتیم = کوچک شما هستیم

- اخرابتیم = خرابتیم

- ارایـه = خراب ، ضایع . مثال: " يارو ارایـه داد"

- اُرجینال: اصل، منحصر بـه فرد

- اردک الزمان = تازه بـه دوران رسیده

- از عقب = درمانده شدن، به منظور نشان شدت درماندگی و استیصال بـه کار مـی رود. مثال: بدبخت دیگه داره از عقب مـی ده

- اس بازی (بهر الف) =  بازی، لاس زدن

- اسکل = از همـه جا بی خبر

- اسکیموزی = مدیر مدرسه، استاد

- اسگل =ی را سر کار گذاشتن، دست انداختن

- اسدالله خان = تریـاکی

- اشتب : کوتاه شده ی اشتباه

- اصغر آرنولد اینا (اکبر- محمد... آرنولد اینا):ی کـه زیبایی اندام کار مـی کند ولی جواد (بی کلاس و دهاتی) هست .ی کـه زیـاد قپی مـی آید و خودش را زورمند نشان مـی دهد.

- افتض = کوتاه شده ی افتضاح

- افقی شدن = مُردن

- الاغ تور = الاغ  

- اللهمُ بیر بیر = یکی یکی، مرحله بـه مرحله، هر کاری بـه نوبت. به منظور بازداشتنی از انجام یکباره ی چند کار است. مثال: خوب پولو بده بیـاد! پاسخ: یواش بابا، اللهم بیر بیر، اول نشون بده کار رو، بعد

- اَن ِ تیلیت =  آدم حال‌به‌هم‌زن و

- اَن ِ مگستیم = کوچیکتیم، خیلی مخلصیم، بیچاره‌تیم، خاک زیر پاتیم

- اِندِ مرام بازی (Ende) = نـهایت با معرفت بودن، نـهایت خوبی و صفا

- اوبس = خیلی خوب، خیلی جالب

- اوپدیس = صدای ضبط را که تا آ خر بلند

- اوپدیس بازی (Opdis) = صدای ضیط صوت را که تا آخر زیـاد ، (نوار تند موسیقی تکنو را درون ماشین گذاشتن و در خیـابان ها گشت زدن

- اوت = پرت

- اوسگول = با شاسگول، بـه معنی عقب مانده ی ذهنی یـا ساده لوح. همچنین اسگل نوشته مـی شود.

- اوشکول = غربتی گیج، پیـه

- اونجا هیچی آنتن نمـی ده = جاهای خیلی پرت

- اومد راه بره تک چرخ زد = کارش را اشتباه انجام داد، کارش را خراب انجام داد.

- اونایی کـه برای شما آرزوست، به منظور ما خاطره ست =  این جمله را درون مواقعی به‌کار مـی‌برند کـه شخصی درصدد انجام عملی درون آینده هست در صورتی کـه شخص متکلم درون گذشته آن تجربه را پشت سر گذاشته است. بیشتر بـه نشانـه‌ی کل‌کل و بلوف و روکم‌کنی استفاده مـی‌شود. ضمن اینکه واژه «واسه» نیز بـه معنی «برای» است.

- اهل بخیـه = معتاد بـه مواد مخدر

 - ای وَل = ای والله. درون مقام تایید حرفی و یـا اعتراف بـه برتریی گفته مـی‌شود.

 

ب

- با اتیکت = با شخصیت

- باتری قلمـی = لاغر مردنی

- با حال = با معرفت، با مرام

 - باد بزن جیگر = غیبت، پشت سر دیگران حرف زدن کـه باعث خنک شدن دل برخی، از جمله غیبت کننده مـی شود

- بادمجون واکن = علاف، بی کاره،ی کـه کارهای بی هوده مـی کند.

- با دنده سنگین رفتن = عجله نداشتن آرام و با طمانینـه راه رفتن

- باربی = کمر باریک و لاغر اندام

- ببند گاله رو = خفه شو

- بچم رو گازه = ترکیب دو بهانـه ی مرسوم درون نانوایی کـه خانمـها به منظور فرار از صف و نوبت استفاده مـی کنند: بچه ام تنـها درون منزل است، غذام روی گاز است. این ترکیب به منظور مسخره بی پایـه بودن بهانـهی استفاده مـی شود. مثال: چیـه مگه برو گازه انقدر عجله داری؟ (این جمله درون حقیقت با جابه‌جایی این جملات درست شده است:بچم شیر مـی‌خواد. غذام رو گازه. کـه برای تمسخر این‌گونـه جابه‌جایشان کرده‌اند و مـی‌گویند: بچم رو گازه. غذام شیر مـی‌خواد.)

- بچه پاستوریزه = بسیـار تمـیز و مرتب

- بچه راکفلر = بچه پول دار

 بچه شـهری = بـه نشانـه‌ی تحقیر قشر مرفه و بالادست اجتماعی به‌کار مـی‌رود کـه مترادف کلمـه های لوس، ترسو، پول‌دار و مانند آن‌ها است.

- بچه مثبت = آدم سر بـه راه

- بخواب لاحاف سرد شد = خفه شو

- بخواب تو جوب بابا = شلوغش نکن، بنشین سر جات

- بدن کار = بدن ساز، ارنولد، زیبایی کار

- بد یوزر Bad User =  بـه تمسخر  بـه کاربران ناوارد کامپیوتر کـه مدام کامپیوترشان خراب مـی‌شود مـی‌گویند: کامپیوتر فلانی بدیوزر داره! (یعنی کامپیوترش مشکلی ندارد اما کاربرش بلد نیست با آن کار کند کـه مدام خراب مـی‌شود)

- برو بچ = مخفف بر و بچه ها

- برو ب(یـا فقط بکس) = همان بر و بچ، دوستان و آشنايان از جنس مخالف. مثال: بزن بريم اونجا بر و بكس جمعند.

- برو جلو بوق بزن = زیـاد حرف نزن

- برو دارمت : از تو پشتیبانی مـی کنم. از چیزی نترس کـه مواظب و همراهت هستم. از اصطلاحات خالی بندی است.

- ب = کم آوردن، ناتوان شدن

- برنامـه ی آینده = نو جوان یـا زنی کـه در آینده امکان ایجاد ارتباط با او وجود داشته باشد.

- بشقل = تغییر داده شده ی بقل (قل بده) بـه معنی بده بیـاد

- ببازار مسگراست = حرف مفت مـی زنی وی نمـی فهمـه

- بندری مـی زنـه = بهی گفته مـی شود کـه گیج و سرگردان هست یـا متوجه اصل موضوعی نمـی شود

-- بـه خط تعارف رسیده = هنگامـی کـه سیگار بـه انتهایش مـی رسد مـی گویند.

- بی سیمچی رو زدن = وقتی تلفن همراه ناگهان قطع مـی شود گفته مـی شود

- بیلبورد = نـهایت تابلو شدن

 

پ

- پاچه خوار = چاپلوس

- پا = پذیرفتن پیشنـهاد، آمار دادن

- پارازیت = سخن بی موقع، اختلال، مزاحمت

- پارس خود رو = سگی کـه راه مـی رود و پارس مـی کند.

- پاشنـه ها را بالا بردن = لباس خود را مرتب

- پاناسونیک =   ناز و خوش اندام

- پایـه بودن = حاضر بـه همراهی (همکاری) بودن. مثال: پایـه ای؟ (حاضری؟، هستی؟)

- پدیده =ی کـه خیلی تابلواست و کارهای عحیب مـی‌کند بـه تمسخر بـه او مـی‌گویند: فلانی پدیده‌ایـه به منظور خودش!

- پرده داری = بـه باکره‌ای مـی‌گویند کـه اصرار بـه حفظ بکارت خود دارد. مـی‌گویند: طرف داره پرده‌داری مـی‌کنـه (یعنی از بکارت خودش محافظت مـی‌کند)

- پرده دری = هنگامـی کهی با باکره‌ای هماغوش شود، مـی‌گویند: پرده‌دری کرد!

-  پسته خانم = زن بد کاره،

- پسی = پسر

-  پنیر = حشیش، جوینت، بنگ

- پوز زدن = رو کم

- پوز زنی = رو کم کنی

- پیـاز = خنگ، مشنگ،  یعنی تو کـه عین بز نگاهم مـی کنی وقتی مـی گویم دوستت دارم

- پیچاندن = رد ، از سر باز ، سرباز زدن از مسئولیت. مثال: باز کـه کلاسو پیچوندی!

-  پیچ پلیسی = کشیدن ترمز دستی و دور زدن ماشین

 

 ت

 - تابلو =ی کـه از سر و ریختش پیداست کـه اهل منقل و وافور است؛ انگشت نما، مشـهور، واضح و معلوم. مثال: این کـه جوابش تابلوِه! ؛ ضایع بودن

- تابیل = نوعی تابلو، ضایع

- تاقال = کرمو

- تخم ادیسون =  لامپ برق

- تخم = جرات . مثال: تحم نمـی کنـه (جرات نداره)

- تخماتیک = همان تخمـی، بـه معنی نا بـه سامان، درون هم برهم، آشفته، غیر قابل کنترل. مثال: اوضاع مملکت تخماتیکه

- ترکوندن = حال ؛ خوردن مخدر و به مـهمانی رفتن؛ حال پخش اساسی، فراهم ، رساندن، خوب و اساسی رفتار ، بدون نقص بودن

- تریپ (تیریپ) = تیپ، قیـافه، فرم، مدل، سبک (به تریپ هم زدن: با هم دعوا )

- تریپ زدن = خوش تیپ

- تریپ مرگ = بسیـار بد حال، و نیز بسیـار باحال

- تگری زدن = بالا آوردن بعد از نوشیدن الکل یـا کشیدن سیگار

- تگری شکوفه = حالت تهوع، بالا آوردن

- توپ و تانک = و خانم های چاق یـا درشت اندام . مثال: زری خانم عجب توپ و تانکی داره!

- تو راهی زدن = بهی ضد حال زدن

- تو سایتی رفتن = تو نخی رفتن

- تو کاری بودن = به منظور جذبی کوشیدن

- تو کف چیزی بودن = از چیزی تعجب

- تو کفی بودن = بهی علاقه مند بودن. مثال: تو کف مـهری هست (از مـهری خوشش مـی آید)

- تهران ۵۱ =  آدم دولتی، کارمند وابسته بـه حکومت

- تی تیش = خیلی وسواسی، خیلی حساس

- تیریپ لاو (love) = روابط عاشقانـه

- تیکه انداختن = متلک گفتن

- تیغی زدن = شزط بندی

 

ج

 - جا سویچی = بـه آدم‌های سیریش و آویزان مـی‌گویند. آدم‌هایی کـه خودشان را هر جایی جا مـی‌کنند. مثال: طرف جاسویچیـه! (اخطاری هست که مواظب باشند او را بـه جایی دعوت  نکنند)

- جان کوچولو = آدم درشت هیکل

-ی دولتی = بهانی مـی‌گویند کـه در ظاهر خود را بـه گروه‌های مستقل از دولت مـی‌چسبانند و ژست آن را بـه خود مـی‌گیرند اما درون باطن جیره و مواجب خود را از دولت مـی گیرند.

- جوات = پیکان

- جوات مخفی = پژو

- جواد = بی کلاس، دهاتی

- جیب ملا = کنایـه از حرص و طمع درون جمع پول است، جیب ملا معمولن خیلی بزرگ هست و بـه سادگی پر نمـی شود.

-  جیرجیرک = پر حرف

- جیک ثانیـه = زود سریع

 

چ

- چایی نخورده پسر شد = فورن صمـیمـی شد

- چاغال = پسر هم جنس گرا

-  = پسر همجنس گرا از نوع مفعول؛ بی جربزه، بی خایـه. مثال: یـارو تخم نمـی کنـه فلان کارو ه. خیلی ه.؛ ضعیف، بی اثر. مثال: سیگاره اثر نکرد. بود.

- چای شیرین =ی کـه خودش را به منظور دیگری لوس مـی کند،ی کـه چاپلوسی مـی کند.

- چپو = مال و اموالی را بالا کشیدن. این کلمـه از لغت چپاول بـه معنی بـه تاراج بردن و غارت مـی آید. مثال: فلانی مال همـه روا چپو کرد.

- چراغ خاموش = مخفیـانـه

- چس کلاس نزار = سریع بیـا، تکون بخور

- چکل =

- چلاسیدن = ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایـه از آدمـی کـه دپ شده

- چلغوز = عقب مانده ی گیج

- چمنتم = مخفف: چاکرتم، مخلصتم، نوکرتم

- چنیم = وقتی مـی حواهند از چیزی تعریف کنند از این اصطلاح استفاده مـی کنند

-  چوخلصیم = خیلی مخلصیم

 

ح

- حال پخش = بـه همـه لطف

- حسش نیست = حوصله اش را ندارم

- حسین صاف کار = صدام حسین کـه شـهرها را با خاک یکسان مـی کرد.

 

خ

 - خار داشتن = راه نیـامدن، پا ندادن

- خاک انداز =ی کـه خودش را درون هر کاری دخالت مـی‌دهد

- خالتور = مجلس‌گرم‌کن، اهل و آواز روحوضی، موسیقی جوات
به موزیسین‌هایی کـه در مجالس عروسی و طرب با آهنگ‌های خود بـه اصطلاح مجلس گرم کرده و در برابر آن پول دریـافت مـی‌کنند، مـی‌گویند. کـه بعدها حتی بـه آدم‌های جلف و امثال آن‌ها نیز این واژه نسبت داده مـی‌شد. مثال: چه موزیک خالتوری! (موزیک مسخره‌ای کـه فقط بـه درد مجلس‌گرم‌ و مراسم عروسی مـی‌خورد) یـا: تو چقدر خالتوری!

گویـا ریشـه ی این کلمـه بـه ی خانـه ی سابق تهران (شـهر نو) برمـی‌گردد. ظاهرن یکی از روسای آن‌جا توران نام داشته و معروف بـه ‌توران بوده است. این توران مجلس‌گرم‌کن بوده و اهل و آواز روحوضی. درون آن زمان سایر مردم هم هنگامـی کـه به مجلسی مـی‌رفتند و موسیقی روحوضی مـی‌خواستند مـی‌گفتند تورانی بخون! یـا آهنگ ‌تورانی بخون! و این بـه ‌توری! خالتوری! و خالتور تبدیل شده است!

- خالی بند = دروغ گو

- خبرگزاری = سخن چین

- خجسته = بی خیـال، خوش خیـال

- خر بـه خراسان بردن = زیره بـه کرمان بردن

- خَز = عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده، جواد. مثال: طرف عجب آدم خزی‌یـه!، این کفشـه خیلی خزه، فلان آهنگ خیلی خز شده، اون کارت خیلی خز بود. بی کلاس بالای شـهری

- خز و خیل (خز و پیل) = خز و دوستانش، اجتماع چند خز

- خسته = حرفه ای و کار کشته

- خط خطی بودن = خرد بودن اعصاب

- خفت = زورگیری

- خفن = عالی، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی، خيلي باحال و خوب. به منظور هر نوع اغراق بـه کار مـی رود. مثال: عجب ماشین خفنی داری!

- خفن بازار = جایی کـه چیزهای خفن (خوب و جالب) درون آن زیـاد یـافت مـی شود.

خلافی داشتن = شکم بزرگ داشتن (خلافی جایی از ساختمان هایی هست که بر خلاف قوانین شـهرداری ساخته شده و قسمتی از خیـابان یـا پیـاده رو را تصاحب مـی کند).

- خود را اَن = خود را لوس ، بیش تر بهی گفته مـی شود کـه تملق مـی کند و خود را جلوی دیگران خراب مـی کند

- خونـه خالی = كنايه از جاي امن به منظور انجام هر کاری

- خیـار شور = آدم بی مزه

-  خیـالی نیست = مـهم نیست، مساله ای نیست

 

د

 - = با قر و قمـیش، ی کـه از نظر تیپ و چهره درون نگاه نخست جلب توجه مـی کند.

- بازی = بازی

- ی = دوست

- دامبولیک = هر نوع موسیقی بی خود و مبتذل

- دایورت = بی خیـال،ی کـه حرفی را بـه حساب نمـی آورد

- درایوری رانندگی = (اشاره بـه فیلمDriver )  با مـهارت رانندگی کرزدن
- درد کشیده طبیبه =ی کـه درد و مرضی را گذرانده هست مثل یک دکتر از آن درد خبر دارد و مـی‌تواند طبابتش را د.

- دخی = 

- درون دیزی باز بودن = وقت به منظور دزدی مناسب بودن

- دستمالیسم = فرهنگ چاپلوسی

- دمبه = آدم خیلی تنبل

- دو درون (دو دره) = دزدی، دزدیدن، کم فروشی، کم کاری، کلک زدن، حقه بازی، کلاه گذاشتن، سر کار گذاری

- دور سه فرمان = کسی کـه خیلی مشکل دارد، بسیـار قاطی

- دوومنگل = ماتیز

- دهنی کف = از حرف زدن خسته شدن

 

ر

- رادار = جاسوس

 - راه = تحویل گرفتن، پذیرفتن پیشنـهاد، پا دادن

- را= منظور همان یـااست. گاهی اوقات به منظور توهین بـه دهان نیز گفته مـی شود. مثال: راگوزتو ببند (خفه شو!).

- رَ دَ دَ = بـه پایـان رسیدن

- رفیق دُنگ = رفیق صمـیمـی

- روی آنتن رفتن = همـه درون جریـان قرار گرفتن

- ریز دیدن = بـه نشانـه‌ی کوچک شمردن طرف مقابل به‌کار مـی‌رود. مثال: خیلی ریز مـی‌بینمت! (هنوز خیلی کوچکی)

- ریلیف = آماده

 

ز

- زاب چک / زیب چک = دستگیره, چیزی کـه برای بستن، بازشدن یـا درون امدن مزاحم باشد. مثال: اون زاب چک رو بکش. یعنی اون دستگیره (یـا هر چیزی را) رو بکش . اون زاب چک رو ببند. یعنی اون پنجره رو ( یـا هر چیزی را) ببند.
به طور کلی هنگامـی کـه گفتن یک اسم یـا انجام کاری دشوار باشد و یـا گوینده حوصله ی گقتن کلمـه ای را ندارد از زیب چک استفاده مـی شود. مثال: اون زیب چک رو بده بـه من (یعنی اون سیگار، کبریت،  تسبیح و . . .) رو بده بـه من.

- زابلو  = تلفیقی از تابیل و زابیل

- زابیل = تابلو بودن، ضایع

- زاخار = مزاحم، چیز ضعیف و بی کلاس

- زارت  (زرت) =  زرشک، بـه سرعت. مثال: زارتی زد تو گوشم

- زاق = ضایع، زاقارت، یـه کامـیون کار اشتباه

- زاقارت = ضایع، سه، غیر عادی. مثال: این لباست خیلی زاقارته، اوضاع مالی زاقارته

- زالزالک = حرف مفت و بی معنی.

- ز  = زر زدن، حرف مفت زدن

- ز ذ = (با تلفظ زی زی) مخفف "زن ذلیل"، مردی کـه همـیشـه مطیع و پیرو همسر خود است.

- زلزله = بـه بچه‌ای کـه خیلی شلوغ مـی‌کند مـی‌گویند.

- زورگیری = بـه زور گرفتن

- زید = دوست‌، دوست پسر

 

ژ

- ژولیت = مامور کلانتری

 

س

- ساختن خود = معتادان از آن بـه معنی مصرف مواد مخدر استفاده مـی کنند، اما درون زبان عامـیانـه بـه معنی هر نوع خوبی رساندن بـه خود (یـا دیگران) است. مثال: بیـا ببرمت جیگرکی بسازمت (جگر بدم بخوری)، گرسنـه ام، برم خودم رو بسازم (غذا بخورم)، خسته ام، برم شمال خودم رو بسازم (تفریح/استراحت کنم)، بیـا اینجا آب خنک هست، خودت رو بساز (رفع تشنگی کن)

- سازمان سنجش =ی کـه زیـاد مـی پرسد.

- سازمان گوشت = آدم چاق و فربه

- سالار = بامعرفت، لوتی. مثال: طرف خیلی سالاره! (یعنی خیلی بامعرفت است)

- سفره الفقرا = روزنامـه

- سکه رایج بلاد اسلامـی=  صلوات، چیزی کـه همـه توان آن را دارند.

سگ برگر = غذایی هست که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامـیون پیـاز بدهد و همراه با بو - های دیگر

- سوار درخت انگور = مست،ی کـه زیـاد خورده و تلو تلو مـی خورد.

- سوپر قلعه = نـهایت دهاتی بودن

- سوسک ی = کوچک و خوار طرف مقابل، با برتری زیـادی را مغلوب

- سوپر کالی‌ فرا جلیس تیک ِ اِپیـا ل ِ دوشِز = روی هم یعنی: وه! بـه نشانـه ی تعجب و شگفت‌زدگی.
کسی کـه در یک آن از چیزی شگفت‌زده مـی‌شود، درون مقابل آن شگفت‌زدگی شروع بـه گفتن این عبارت دراز مـی‌کند.

- سوتی = ضایع، سه

- سوتی = ضایع ، خراب ، انجام کاری بر خلاف قاعده ی معقول

- جورابتیم = بـه شوخی به منظور نشان نـهایت فروتنی و چاکری درون برابر دوست گفته مـی شود

- سه = ضایع ، مایـه ی شرمندگی

- سه دروغ بزرگ = دانشگاه آزاد اسلامـی

- سه سوت = سریع

- سیـامک سنجرانی = سیم و سنجاق (اسباب تریـاک کشی درون زندان)

- سیـاه بازی: حقه بازی، شارلاتان بازی

- سی جی = آدم خز موتور باز

- سیرابی = توهینی قدیمـی از دوره ی برادران آب منگل

- سیریش = سمج، کنـه

- سیستم = هر چیز الکترونیکی کـه به هر وسیله ای سوار مـی شود

- سیکیم خیـاری = هنگامـی استفاده مي شود كهی كاري را بدون برنامـه و هدف خاصي انجام بدهد. دیمـی

- سیم هایی قاطی = دیوانـه شدن، حالت عادی نداشتن. مثال: رییس سیماش قاطی کرده، طرفش نرو!

 

ش

- شاسی = اشاره بـه قد

- شاسی بلند = قدبلند

 - شاخ شدن = پر رو شدن، بدون دعوت بـه جایی رفتن، خود را قاطی

- شاسکول = از همـه جا بی خبر، هندونـه، مسخره، خل

- شصت تیر = با سرعت

- شقایق =  به آدم معتادی مـی‌گویند کـه زیر چشمش قرمز است.

- شکلات =ی کـه فقط تهدید مـی کند ولی جرات دعوا ندارد

- شلخک = همـین جوری، اله بختکی

- شلغم = کنایـه از آدم بی‌بخار و به دردنخور. آدم منفعل.

- شله زرد = شل و وارفته

- شلیمف = تنبل

- شوخی افغانی = هر گونـه شوخی کـه حال طرف را که تا حد سکته یگیرد

- شوخی شـهرستانی = بـه شوخی‌هایی مـی گویند کـه از حد شوخی مـی‌گذرند و به اعمال فیزیکی شدید منجر مـی‌شوند.

- شیرین عسل = چاپلوس، بادمجان دور قاب چین

- شیلنگ = دراز

- شیمبل = جاسازی ، مخفی

 

ص

 - صاف شدن = تحمل فشار بیش از حد توان. مثال: این درس خیلی سنگینـه، صاف شدم.

- صفاسیتی = لذت زیـاد بردن

 

ض

 - ضایع = خراب

- ضد حال = چیز ناخوشایند

- ضد حال زدن = حال گیری

 

ط

 طاهره = ای کـه ادعای پاکی مـی‌کند

 

ع

 - عبدالله = کند ذهن. مثال: آخه عبدالله آدم واسه اسکی شلوار جین مـی پوشـه؟

- عُمرن = هرگز، امکان ندارد. مثال: عمرن بتونن ما رو ببرن تو بازی (امکان ندارد کـه بتوانند ما را وارد بازی کنند)

- عمرنات پتاسیم = همان عمرن است. اختراع بچه های دبیرستانی کـه جدول مندلیف یـاد مـیگیرند. بـه طور خلاصه عمرنات هم گفته مـی شود.

 

ف

 -  فاب (فابریک) = دوست یـا دوست پسری کـه فقط با تو باشد. مثال: مریم فاب منـه (فقط دوست منـه)

- فراجناحی = با همـه رفیق

- فراخ = مودبانـه یگشاد است، تنبل و تن پرور

- فر = از چیزی زدن، از چیزی کف رفتن

- فر خوردن = ترسیدن

- فروغ فرخزاد = شاعر خوشگل

- فضانورد = معتاد بـه قرص، معتاد بـه حشیش کـه در عالم هپروت بـه سر مـی برد.

- فطیر = خیلی خیلی زیـاد، اونقدر کـه نشود فکرش را کرد

- فک زدن = زیـاد حرف زدن، چانـه زدن

- فکی بـه زمـین خوردن = دهانی از شدت تعجب باز ماندن، رویی کم شدن

- فلفل سبز = مامور انتظامـی

- فنچ (فنچول) = بـه نشانـه‌ی کوچک‌بودن و برای تحقیر طرف مقابل یـا نشانـه‌ی برتری استفاده مـی ‌کنند. کم سن و سال

- فیلیپسی را گوزنایت =ی را ضایع

 

ق

- قات زدن = قاتی ، جوش آوردن، آشفته و عصبانی شدن

- قُزل قورت = گرسنگی شدید

- قُزمـیت = عقب افتاده

 - قشنگ = وقتیی مدام درون حال اشتباه و دچار برداشت‌های اشتباه از چیزی باشد بـه تمسخر و تذکر او را با این واژه صدا مـی‌زنند کـه تاکید و هشداری باشد به منظور این کـه طرف مقابل را متوجه اشتباه بودن حرف‌هایش ند. مثال: قشنگ! این چیزی کـه تو مـی‌گویید معنی‌اش این مـی‌شود نـه آن. نمونـه‌ی مترادف با این واژه؛ مشنگ، هوشنگ، مجید‌جان دلبندم، پسرم و امثال آن‌ها است.

قمقمـه = اهل قم

قورباغه = ماشین فولکس

-  قه ثانیـه = فورا

 

ک

- کاکتوس = مامور انتظامـی

- کاسب = بـه فروشندگان ات الکی و مواد مخدر مـی‌گویند..

-  کاهگل لقد نمـی کنم = حرف دارم مـی ، گوش کن!

- کُردان = دروغ گو، خالی بند، مدرک جعل کن، بچه باز، متخصص ازاله ی بکارت، وقیح

- کرمو =ی کـه کرم مـی ریزد.

- کره = خیلی با حال

- کره خوری =  خوردن غذاهای چرب و شیرین بعد از دود ماده ی مخدر؛ وحشیـانـه غذا خوردن؛ بـه کار بردن بیش از حد هر چیز.

- کره = اشتهای غذا خوردن بعد از کشیدن سیگار یـا علف

- کفی ب = به منظور نشان تعجب زیـاد بـه کار مـی رود. مثال: قیمتش رو بفهمـی کفت مـی بره...

- کف دستش مثلبچه صافه = هیچ پول ندارد، فقیر است

- کف و خون بالا آوردن = خیلی تعجب ، خیلی هیجان زده شدن

- کلان (از کلانتر) = پلیس ، نیروی انتظامـی

- کل کل = لج بازی

- کم آوردن = جا زدن

- کمپوت هلو = ماشین پر از

-لق آفرینش = بی‌خیـال، بی‌خیـال دنیـا

 

گ

- گاگوول = نفهم، خنگ، مترادف با اسکل و یوول است.

- گرخیدن = ترسیدن، کپ ، کم آوردن، قافیـه را باختن

- گل واژه = مودبانـه دری وری، حرف بی محتوا و بی هدف.

- گلابی = تنبل، ببو و پخمـه. مثال: برو بابا گلابي

- گوجه زدن = تگری زدن (بالا آوردن)

- گره خورده = هنگامـی کـه شخص لاغری بازویش را نشان مـی‌دهد بـه نشانـه‌ی ریشخند و تحقیر بـه او مـی‌گویند: توی بازوهات گره خورده!

- گوشت = ی کـه اندام زیبایی دارد. جیگر

- گوشت کوب = هر چيز بـه دردنخور معمولن قابل حمل. مثال: اون گوشكوبتو (تلفن همراه) بده يه زنگ ب

-  گولاخ = بـه ترکی یعنی گوش و به آدم درب و داغون و نخراشیده مـی گویند

- گون =ی کـه هر چی بهش مـیگی نمـی فهمـه و آی کیوش (IQ) پایین است

- گیر سه پیچ = سماجت بسیـار

 

ل

 - لاو انداختن (love) = عاشق شدن، رفیق شدن

- لاو ترکاندن (love) = عاشق هم بودن،  اظهار عشق و محبت و پسر بـه یکدیگر. مثال: اون دوتا رو ببین چه لاوی مـی ترکونن!

- لایی کشیدن = با ماشین بـه سرعت از مـیان دو ماشین دیگر گذشتن

- لبگند = لبخند دارای درد و رنج. لبخند زورکی

 

م

 - مال دوره ی گروهبان یکی هیتلر = دارای افکار قدیمـی، پیرمرد

- مالیـات = چاپلوسی! مثال: بابا اینقدر مالیـات نده! (این قدر چاپلوسی نکن!)

- ما هم بله = ما هم درون جریـانیم. ما هم تو کاریم

- ماهی شو برو! = حرف زیـادی نزن، ساکت باش!

- مخ زدن = مخ خوردن، جلب

- مخ گایی = کاری کـه یک بند حرف مـی زند و یک مطلب درست و صحیح درون حرف هایش نیست.

مکان = جایی کـه در آن با خیـال راحت و بدون دردسر مـی توان کاری را انجام داد.

- مگسی شدن = عصبانی شدن

- ملی شدن = همـه درون جریـان قرار گرفتن، به منظور همـه آشکار شدن

- مماس بودن = درون ارتباط بودن

-  مُهرمون هم خرابه = (برگرفته از نمایش آهنگین شـهر قصه کـه در آن مسئول دولتی به منظور دریـافت رشوه بهانـه تراشی مـی کند.). معنی آن این هست که مشکل بـه این سادگی کـه به نظر مـی رسد نیست و مسایلی پشت پرده وجود دارد. مثال: تو کـه همـه مدارکت جوره، چرا کارتو راه نمـی اندازند؟پاسخ: ای بابا، ما مُهرمونم خرابه!

- مـیخ شدن = خیره شدن، گیر دادن

- مـیرزا مقوا =  آدم لاغر و لق لقو

 

ن

 - ناخدا = بی‌خدا، کافر، بی‌دین

- نا فرم = بد شکل، بد جور

- نبشی = سوتی دادن، گاف دادن

- نال = ناله و زنجموره

- نمره ی شـهرستان = دهاتی، روستایی، جواد

- نمودن = اصطلاحی هست که وقتیی بیش از حد خودشیرینی مـی‌کند و یـا رفتاری مـی‌کند کـه باعث آزار مـی‌شود مـی‌گویند: طرف نمود مارو!

- نمور (نموره) = جزیی،  کوچک، کمـی

- نیمرخ فیثاغورث = زشت

 

ه

- هاگیر واگیر = گیر و دار، شلوغی و پلوغی

- هَپَلی =کثیف، آلوده،ی کـه بهداشت را رعایت نمـی کند. (برگرفته از نمایشی درون برنامـه کودک درون دهه ی ٦۰ بـه نام "محله ی برو بیـا" کـه در آن هپلی نماد مـیکروب بود. مثال: هپلی برو دستاتو بشور!

- هندونـه = اسکل، شاسکول، از همـه جا بی خبر

- هندونـه گذاشتن = الکی حرف زدن

- هویج = بی بخار، پخمـه

 

ی

 یول = شخصی کـه چیزی نمـی‌فهمد. گیج. مترادف تندتری به منظور اسکل و شاسکول است. 




[كم بخوان ولي هميشـه بخوان - a23.blogfa.com دانلود طنز صوتی ترکی گردش دوران سیکیم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 07 Sep 2018 17:55:00 +0000